احادیث مربوط به دوازده امام که در صحاح سته آمده است همه از “جابربن سمره” میباشند؟ آیا یعنی در آن جمع فقط او نشسته و شنیده و بعد برای همه تعریف کرده است؟ پس چرا باید به این روایات استناد کنیم؟!
یک – اصل “ولایت و امامت”، مانند سایر اصول عقاید [توحید، نبوت و معاد]، یک مقولۀ “عقلی” است و نه “نقلی”. لذا ضرورت “ولایت و امامت”، باید با دلایل عقلی شناخته و فهم شوند و نه با نقل این و آن. چنان که میدانیم: «اصول عقاید، تحقیقی است و تقلید در آنها جایز نمیباشد».
دو – “نقل”، چه از آیات قرآن کریم باشد و چه حدیث و چه سایر اقوال، دو حالت دارند: یا یک استدلال عقلی است، و یا بیان مصادیق، احکام، توصیهها و … . بنابراین، اگر “نقل”، یک استدلال عقلی باشد، باید در مورد آن تفکر نمود و با تعقل و دلیل عقلی پذیرفت. به عنوان مثال: خداوند متعال در قرآن کریم، برای خالقیت خود و ناتوانی دیگران از خلقت [حتی یک مگس]، صدها دلیل عقلی آورده است و حتی برای عقل سالم، پرسش استفهامی (پرسشی که پاسخش در خود آن است) مطرح کرده است و در نهایت میپرسد: «آیا تعقل نمیکنید»؟! و گاه میافزاید: اگر باور دیگری دارید، شما برهان و دلیل عقلی خود را اقامه کنید؛ چرا که موضوع، “عقلی” میباشد، نه “نقلی”:
«أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیرِ شَیءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا یوقِنُونَ» (الطور، ۳۵ و ۳۶)
ترجمه: آیا از هیچ خلق شدهاند یا آنکه خودشان خالق [خود] هستند * آیا آسمانها و زمین را [آنان] خلق کردهاند؟! [نه] بلکه یقین ندارند.
«أَمَّنْ یبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَمَنْ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ» (النّمل، ۶۴)
ترجمه: آیا (آن شریکان بر حقند] یا کسى که آفرینش را شروع مىنماید سپس آن را باز مىگرداند و کسى که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد؟! آیا با خداوند خدایى هست؟ بگو: اگر راست مىگویید برهانتان را بیاورید.
●- پس، اگر چه آیات قرآن کریم، همه سخن [نقل از] خداوند علیم و حکیم میباشد، اما این پرسشها، همه “عقلی” یا به قول امروزی “فلسفی” میباشند و پاسخش باید مستدل و عقلانی باشد. کسی نمیتواند بگوید: «خدا هست و او خالق است، چون پیامبرش چنین فرموده است»، بلکه شناخت خداوند سبحان، کار “عقل” است و ایمان به این شناخت نیز کار “قلب” است. چنان که بسیاری خدا را میشناسند، اما ایمان نمیآورند! ابلیس لعین نیز خدا را میشناخت؛ اما …!
ولایت و امامت:
“ولایت و امامت”، همانند “نبوت و معاد”، پس از شناخت و ایمان به “توحید”، موضوعیت دارد و در واقع زیر مجموعۀ مبحث خداشناسی و خداباوری میباشند. در این مقوله، بحث از این نیست که چه کسانی امام هستند یا نیستند، بلکه اصل موضوع مورد بحث است و آیات و احادیث استدلالی بسیاری نیز در این زمینه وجود دارد.
کاربرد احادیث در مصادیق:
همانگونه که خداوند متعال فرمود که نماز را اقامه کنید، و فرمود که از رسولش صلوات الله علیه و آله بیاموزیم و تبعیت کنیم و ما از ایشان میپرسیم که «چگونه این نماز را اقامه کنیم؟» و ایشان بما میآموزند؛ از ایشان میپرسیم: «حال که خداوند متعال فرمود: از اولی الامر اطاعت کنید» و فرمود: «عدهای را امامان بر حق قرار دادم» و فرمود: «وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ – [کارنامه عملکردها و آثار آنها تا قیامت را] در امام آشکار احصا کردهایم [ثبت و بر شمردهام / یس، ۱۲» و…، شما بفرمایید که این اولیاء الله و امامان برحق کیانند؟! و ایشان به امر الهی و باذن الله، معرفی میکنند.
بنابراین، کاربرد حدیث در این مبحث، معرفی مصادیق است، نه اصل بحث که عقلی است.
احادیث و ناقلانش:
نقل حدیث از این و آن نیز معنایش این نیست که فقط او (ناقل) آنجا نشسته و شنیده است؛ بلکه صحت حدیث ملاکهایی دارد که یکی از آنها “اعتبار و مورد وثوق بودن ناقل و ناقلین” میباشد؛ که در “علم رجال” مورد بررسی قرار میگیرد.
فرض کنید که حدیثی از جابر، یا سلمان (ره) نقل شود؛ خب ما که مستقیم از خود آنها نشنیدهایم، بلکه با دهها واسطه به ما رسیده است. لذا در “علم رجال”، تک این واسطهها مورد شناسایی قرار میگیرند و اگر یکی از آنها مورد وثوق نباشد، نقل او به عنوان حدیث معصوم (ع) معتبر نخواهد بود، مگر این که از طرق دیگری به اثبات رسد.
جابر:
احادیثی که در کتب معتبر اهل سنت، پیرامون موضوع امامت و یا سایر موضوعات آمده است، بیشتر از “جابر بن عبدالله” است نه از “جابربن سمره”؛ و البته جابر بن عبدالله، مورد اعتماد و وثوق شیعه و سنّی میباشد.
در عین حال، همین قدر که گفته یا نوشته شود که مثلا “جابر بن عبدالله یا …”، چنین حدیثی را نقل کرده است، دلیل نمیشود که پذیرفته شود؛ بلکه بررسی میشود که ناقلین از قول او چه کسانی بودهاند و آیا واقعاً اثبات میشود که او چنین حدیثی را نقل کرده است، یا خیر؟
استناد ما به احادیث منقول در کتب اهل سنت:
هیچ گاه استناد ما به احادیث منقول در کتب معتبر برای اهل سنّت، نه برای استدلال و اثبات اصول میباشد و نه برای شناخت و اثبات مصادیق. بلکه میگوییم: «شما که منابع شیعی را قبول ندارید و فلان موضوع را نفی میکنید، میتوانید به کتب معتبر خود مراجعه کنید که آنجا نیز بدان تصریح شده است». به عنوان مثال میگوییم: «اگر واقعه غدیر خم و معرفی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام را [که نقل تاریخ و حدیث است] به عنوان “ولیّ الله و امام بر حق” قبول ندارید، بدانید که در کتب معتبر نزد خودتان نیز بدان تصریح شده است، این هم مدرکش»! به عنوان مثال میگوییم (استناد میکنیم):
نسائی از علمای اهل سنت و صاحب “سنن نسایی” میباشد که یکی از کتب صحاح سته اهل سنت است، در کتاب “السنن الکبری” آورده است :
«پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از آخربن حج (حجه الوداع) برمی گشت و به غدیر خم رسید، دستور داد همه بایستند، سپس فرمود: ( به زودی دعوت خدا را اجابت خواهم کرد، همانا من دو چیز گرانبها نزد شما می گذارم، یکی بزرگتر از دیگری است:
۱- کتاب خدا؛ ۲- و عترتم و اهل بیتم.
آنگاه فرمود: سپس نگاه کنید که چگونه با این دو رفتار مینمائید. به درستی که این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد گردند.
سپس فرمود: خداوند مولای من است و من مولای همه مومنانم؛ بعد دست علی ـ علیه السلام ـ را گرفت و فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این مولای اوست. بار پروردگار را کسی که او را دوست میدارد، دوستش دار و کسی که او را دشمن بدارد، دشمنش دار». (نسائی، احمد، السنن الکبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۴۵)
●- بنابراین، چنین استنادی، برای اثبات اصل امامت و یا اثبات تحقق آن در ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام نمیباشد، که برای این مهم، عقل، وحی و نقل احادیث از اهل عصمت علیهم السلام دلالت و کفایت دارد؛ بلکه برای اتمام حجّت به مسلمان اهل سنّتی است که فقط منابع سنّی را قبول دارد.
ثبت دیدگاه